خوانش گفتمانهای سیاسی حاکم در مناطق ترکنشین در ایران بیانگر آن است که هویتطلبی و تاکید بر هویت ترکی گفتمان مسلط بر ذهن سیاسی و جمعی کنشگران مختلف ترک گردیده است که در مقاطع مختلف به انحا گوناگون خود را نشان میدهد و به گونهای در خواستهای نوین اجتماعی ترکان در ایران ریشه دوانیده است که جریانهای مختلف سیاسی برای مشروعیتدهی به گفتمان خویشتن مجبور به استفاده از ادبیاتی گشتهاند که تا دیروز در چنبره و انحصار حرکت ملی آذربایجان جنوبی و ملیگرایان ترک بود و جریانات غیرملیگرای ترک تا حد امکان سعی در دوری جستن از آن داشتند. اما بروز دگرگونی در روان جمعی تودهی ترکان در ایران جریانات مختلف را مجبور نمود که برای تداوم حضور در جسمانیت معنوی ترکان در ایران در کنار تاکید بر عزت نفس ترکی بر مشروع بودن خواستهای هویتی به گونهای آشکار اذعان نمایند. آنچه که بنمایهی این توجه به هویت ترکی را تشکیل میدهد و در قالب مسئلهی ترک در ایران تعریف میشود بیش از آنکه اجرایی نمودن قالب ایدئولوژیک و جهانبینی سیاسی خاصی باشد تلاش برای دستیابی به نظم نوینی در ایران است که تکثر و تنوع موجود در ایران را در قالب قدرت حاکمیتی به رسمیت بشناسد و اقتداری که هم اکنون در دستان اندیشهی قوممحورانهی فارسی اسیر گشته است را بازتوزیع نماید. دینامیزم درونی این بازتوزیع اقتدار نیز بیش از آنکه پیکار سیاسی محض باشد ارادهی معطوف به قدرتِ عزت نفس ترکی جهت بازیابی هویت و غرور ملی خویش است که مدت مدیدی از سوی پانفارسیسم هم انکار گشته و هم به دیدهی نفرت نگریسته شده است. به عبارتی دیگر خواست عمومی ترکان در ایران در برههی کنونی تضمین تدوام بودنِ ترکی در قامتی سیاسی است که بازتوزیع اقتدار حاکمیتی بر مبنای هویتهای اتنیکی باشد. در این میان باید دقت داشت که تلاش برای بازتوزیع اقتدار در ایران تکاپویی برای گذار از وضعیت اسفناک موجود به وضعیتی مطلوب است و هر تلاش برای گذار از وضعیتی به وضعیت دیگر نیاز به آیندهای متصور دارد. نخبگان ترک چه در قالب نخبگان فرهنگی و اجتماعی و چه نخبگان سیاسی بدون ترسیم آیندهای دارای چارچوبهای مشخص که بتواند راهنمای افق دید جمعی ترکان در ایران گردد توان رفع تشوٌش ذهنی حاکم در ایران را نخواهند داشت. واقعیت این است که ایران در برههی کنونی دست به گریبان وضعیتی است که نه پتانسیل انقلاب را داراست و نه ساختار استبدادی حاکم بر آن پتانسیل اصلاحات ساختاری را برمیتابد و نه میلی بر این برتابیدن دارد. این نیز بنبستی را رقم زده است که خروج از آن تنها با تخیل سیاسی قدرتمند و چارچوبدهی مدون بدین تخیل امکانپذیر است. اگر نخبگان ترک بتوانند چارچوب مدونی را که گروههای مختلف فکری و سیاسی بر آن اتفاق نظر دارند به عنوان آیندهی مطلوب ایران و ترکان، تدوین و در برابر افکار عمومی ترکان قرار دهند گامی مؤثر در حل بسیاری از مشکلات ناشی از تشتتهای ذهنی خواهند برداشت. توان ارائهی این آیندهی متصور، امید جمعی را ایجاد میکند که مهمترین پادزهر سموم زیست استبدادی است. چراکه استبداد بیش از هر چیز، امید به آینده و هیجان بودنِ فردی را قربانی توجیهات ایدئولوژیک خود مینماید. اما این آیندهی متصور چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ آیا صحبت کردن از هر آیندهای پتانسیل تبدیل شدن به آیندهی متصوری که توان حرکتدهی جمعی را در ایران دارا باشد را داراست؟ آیندهی مدونی توان تبدیل شدن به آیندهی متصور را داراست که بتواند در وضعیت فعلی و کنونی تحول پدید آورد. این نیز مستلزم آن است که شاکلهی خویش را بر واقعیتهای مؤثر موجود در جامعه بنیان نهد. اگر آیندهی مدون بر واقعیات مؤثر استوار نباشد دیگربودگی را تشویق میکند که نهایتا در جدال با گذشتهی نامطلوب محکوم به شکست است. داشتن آیندهی مدون متصور مبتنی بر واقعیات مؤثر سبب خواهد شد که انگیزهی جمعی برای تغییر، تبلور عینی خویش را پیدا کند و مسئلهی ترک در ایران را رؤیتپذیر در نزد افکار عمومی ترکان نماید. این آیندهی متصور مدون، افق فردیتی تاریخی برای ترکان رقم خواهد زد که به واسطهی آن تشتت ذهنی جاری در جامعهی کنونی ایران خواهد توانست وضعیت کنونی را به چارچوبی معنادار پیوند زند. چارچوب معناداری که با در نظر گرفتن تنوع هویت فرهنگی، زبانی و ملی-قومی در ایران، وجود روابط پیچیدهی اجتماعی میان این هویتهای گوناگون و نوع نگاه پایین از بالای این روابط افقی پیچیده به هژمونی قدرتی که سعی مینماید قدرت خود را با توسل به خشونت مقدس و عریان اِعمال نماید به سمتوسویی سوق دهد که از تعلیقشدگی یکصد سال اخیر به وضعیتی پویا گذار نماید.
آیندهی متصور مدون برای اینکه بتواند در عرصهی عمل، سخنی برای گفتن داشته باشد و محرک جامعه در راه رسیدن به آرمانهای مدنظر خویش باشد باید دارای ادبیات، چشمانداز و رویکردی فراگیر باشد. این فراگیر بودن نباید منحصر به جملات کلی مندرج در هر آنچه که به عنوان چشمانداز ارائه میگردد باقی بماند و کنشگران، نخبگان، هویتطلبان و جریانهای سیاسی مختلف، به جای آنکه خویشتن را در چارچوبهای کوچک و انحصاری قشری محدود نمایند باید ادبیات، عمل و رویکردی را اتخاذ نمایند که تمثیلگر پاسخ به خواست تمامی اقشار و گروههای مختلف جامعهی ترکان در ایران باشد. حقیقت این است که جامعهی ترک در ایران جامعهای است به غایت گسترده و متنوع که متشکل از افراد و گروههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و قشری است که هر کدام از آنها نیز در ذیل خود به گروههای مختلف نگرشی و گفتمانی تقسیم میشوند. محدود نمودن گفتمان ملیگرایی ترک در ایران به قشر، گروه، رویکرد، ایدئولوژی و جمعی خاص باعث محفلی و قشری شدن این گفتمان و طردشدن از وجدان جمعی ترک خواهد گردید و در نتیجهی آن توان تاثیرگذاری در آیندهی سیاسی ایران را از دست خواهد داد. حال آنکه مسئلهی ترک در ایران از منظر تلاش برای بازتوزیع اقتدار حاکمیتی و بازشناخت و بازیابی عزت نفس هویتی پتانسیل بسیار گستردهای را برای اثرگذاری بر ماهیت آیندهی ایران را داراست. به بیانی دیگر اگر نگرش فراگیر به مسئلهی ترک در ایران داشته باشیم و بپذیریم که مسئلهی اصلی کنونی ترکان در ایران مبارزه برای بازتوزیع اقتدار حاکمیتی به صورتی عادلانه میان گروههای ملی-قومی گوناگون ساکن در ایران است به گونهای که بودنِ جمعی و سیاسی هویتهای گوناگون از سوی حاکمیت مرکزی پذیرفته شود و حقوق فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ترکان که همگی ذیل حقوق بشر و حقوق انسانی تعریف میشوند رعایت گردد باید قبول نماییم که محدود نمودن آن به ایدئولوژی، گروه و قشری خاص ضربه به گفتمان ملیگرایی ترکی در ایران است. ملیگرایی ترکی اگر خواهان حضور هویت ترکی در ساختار قدرت در ایران است باید رویی گشاده در برابر گروههای مختلفی که به جامعهی ترک در ایران معنا میدهند داشته باشد و از گرفتار شدن در ادبیات ایدئولوژیک دوری نماید تا قشر گستردهای از اصحاب قلم و اندیشه که صداقت فکری و گفتاری نسبت به هویت خویش دارند در دایرهی هویتخواهان و هویتطلبان ترک تعریف گردد. به عبارتی دیگر ادبیات هویتطلبی ترکی پتانسیل بسیج جمعی و فکری و به حرکت درآوردن بخش قابل توجهی از ترکان را ذیل چتر گفتمانی خود را داراست و میتواند به آسانی حیطهی تاثیرگذاری خود را به تمامی نگرشهای موجود در جامعه گسترش دهد. این گستردهتر شدن دایرهی تعریف خودی در میانمدت سبب خواهد شد که قشر اعظمی از جامعه همراه با ادبیات هویتطلبان و ملیگرایان ترک گردد. آیندهی جمعی متصور مدون باید به گونهای باشد که توان اقناع جمعی جامعهی ترک را داشته باشد و در رویدادهای سیاسی و اجتماعی جاری در این جامعه در نقش کنشگری هدفمند و برتر ظاهر گردد و با نگاهی باز به تغییرات سریع روی داده در منطقه و ایران، ترکان را ذیل چارچوب معنایی و کلامی واحدی بسیج نماید. با داشتن گفتمانی هدفمند، دارای چارچوبهای علمی منطبق با واقعیات جاری، پایبند به اصول اخلاقی، غنای درونی و قدرت پاسخدهی به سؤالات مختلف جامعه امکان ظهور یا به میدان آمدن بازیگران مؤثر فردی و جمعی سیاسی فراهم خواهد شد. در وهلهی بعدی آنچه که اهمیت مییابد قدرت عملگرایی این گفتمان است. در رقابتهای سیاسی گفتمانهایی توان تاثیرگذاری هدفمند و منتج به نتیجه خواهند داشت که کنشگران عملگرای آشنا به کار جمعی و دارای روحیهی کار گروهی داشته باشند. گفتمان فراگیر منبعث از آیندهی متصور مدون برای عینیت یافتن نیاز به عملگرایی مبتنی بر کار جمعی دارد.
در عرصهی سیاست عمومی در ایران، جامعه ترکان با نوعی از ملتشدگی خودساز مواجه هست که روزبهروز در حال گستردهتر شدن و عمقیافتن میباشد. با رشد این ملتشدگی اگر تا دیروز قشر گستردهای از نخبگان و هنرمندان ترک در خدمت ایدئولوژیهای گوناگون بودند اکنون قشر قابل توجهی از آنان نه تنها بیتفاوت به هویت خویش نیستند بلکه با آفرینش اثرهای بدیع در حال عمقدهی به فرهنگ ترکی میباشند. بیشک این ملتشدگی فرهنگی در درازمدت خواه ناخواه منجر به فعلیت بازتوزیع اقتدار حاکمیتی خواهد شد. آنچه که میتواند سبب ایجاد اعتماد عمومی بیشتر در سیر این روند گردد تمرکز بیش از پیش به استقلال فکری و عملی ملیگرایی ترکی در ایران و چارچوبدهی به اصول فکری و عملی حرکت ملی آذربایجان جنوبی است. باید در نظر داشت که گفتمان مسلط زمانی میتواند منتج به نتیجهی ماندگار گردد که توان اثربخشی عینی در دوران گذاری گردد که دیر یا زود در انتظار جمهوری اسلامی ایران است را داشته باشد. به بیانی دیگر داشتن پیشزمینهی قدرتمند گفتمانی به تنهایی برای منتج به نتیجه شدن کافی نیست. ایران در آیندهای نزدیک شاهد انفجار اجتماعی خواهد بود. عدم باور بدین امر که وضعیت ایران بدین منوال فعلی باقی خواهد ماند ناآشنایی به ذات جمعی انسان بودن در سیر تاریخ است. توان اثرگذاری عملی در دوران گذار است که میتواند آیندهی مطلوب هویتطلبی ترکی را تضمین نماید. متاسفانه عرصهی سیاست بیش از آنکه عرصهی خوشبینیها باشد عرصهی تحقق بدترین سناریوها و فعلیت یافتن بدبینیهایی است که پیشبینی آنها نیز چندان آسان نیست. آنچه که در دوران گذار میتواند به عنوان اصل کلی برای هویتطلبی ترکی مطرح گردد پافشاری بر دموکراسی و سهیم شدن تضمین شده در اقتدار حاکمیتی است. بدون حضور فعال در عرصهی گذار و اکتفا نمودن به حضور در سطح گفتمان راه را بر چربش عملگرایی جمعی نیروهایی باز خواهد نمود که میتواند سرنوشتی غمناک را برای ترکان و جریان هویتطلبی ترکی رقم زند. تنها جریانات سیاسی در آیندهی نزدیک ایران خواهند توانست دوران گذار کوتاهمدت را به حضور در عرصهی قدرت تبدیل نمایند که تکیهی اصلیشان حمایت مردمی و سازماندهی این حمایت باشد. بدون داشتن حمایت قشرهای مختلف مردم به گونهای که توان بسیج اکثریت جامعه را داشته باشد و این بسیج اجتماعی را در راستای اهداف مشخص هدایت نماید جامعه با تشتت و بحرانهایی روبرو خواهد شد که بازندهی آن بیشک ترکان در ایران خواهند بود. به بیانی ساده و آشکار اگر جریان هویتطلبی ترکی نتواند در دورهی حساسی که پیش روی ایران است بسیج اجتماعی لازم را فعلیت دهد راه بر گروههایی همچون سلطنتطلبان، مجاهدین خلق و گروههای مسلح ناسیونالیست کُردی هموار خواهد شد که نگاهشان به مسئلهی تُرک در ایران هیچ تفاوتی با نگاه حاکمیتی فعلی ندارد و حتی تُرکستیزی در میان بسیاری از گروههای اپوزیسیون بسی بیشتر از نگاه اسلامگرایان سیاسی است. آنچه که باید مدنظر قرار داد این است که بازیگری در وادی سیاست اکتفا نمودن به وعدهها و اقناع شدن در قبال اظهارنظرهایی دوستانه نیست بلکه تا زمانی که نتایج عینی حاصل نگردد و در عرصهی عملی گامی برداشته نشود این اظهارنظرها و وعدهها پتانسیل انکار و فعلیت یافتن در راستایی معکوس را دارا هستند. مهمترین آلترناتیو موجود برای سهیم شدن در بازتوزیع اقتدار حاکمیتی در آیندهی نزدیک ایران تاکید بر دموکراسی، آزادیهای سیاسی و مدنی و مخالفت با انواع تبعیض و پافشاری بر این اصول است. چراکه دموکراتیزه شدن حقیقی ایران به گونهای که هویتهای ملی-قومی به خصوص هویت ترکی (با توجه به جمعیت ترکان در ایران) در قامت حاکمیت سیاسی نوین تضمین گردد با سیر رو به رشد ملتشدگی فرهنگی ترکی در ایران، همافزایی متقابلی را خواهد آفرید که علاوه بر این که سبب تسهیل دورهی گذار بدون گرفتار شدن در اغتشاش لجام گسیخته را فراهم میکند تاثیرات آن فرای مرزهای سیاسی موجود ایران خواهد بود. در غیر این صورت تجربههای بسیاری از کشورهایی که هم اکنون درگیر بحرانهای داخلی هستند در انتظار ایران خواهد بود و منطقه با بحرانهای شاید غیرقابل کنترل نوین دست به گریبان خواهد گشت. سبقهی تاریخی ایران و واقعیت اجتماعی-سیاسی موجود دو آلترناتیو را در برابر هویتطلبان تُرک در آیندهی نزدیک ایران به خصوص در دورهی بحرانی گذار خواهد گذارد. نخستین آلترناتیو همراه شدن با گروههای ملی-قومی کُرد، عرب و بلوچ برای شکلدهی به آیندهی ایران و دیگری اتحاد دگربارهی فارسی-ترکی به گونهای که خواستهای هر دو گروه تضمین گردد میباشد. منظور از اتحاد فارسی-ترکی اتحاد میان نیروهای مرکزگرای پایبند به اصول حاکمیتی دموکراتیک و لاییک فارس با هویتطلبان ترکی که خواهان سهیم شدن در اقتدار حاکمیتی هستند میباشد. هر کدام از این آلترناتیوها سود و زیانهای خاص خود را داراست و نیاز به آیندهپژوهی علمی دارد. نگاه به روابط موجود میان افکار عمومی ترکان با دیگر گروههای ملی-قومی در برههی کنونی بیانگر آن است که ذهنیت عمومی ترکان نسبت به گروههای ناسیونالیست کُردی آمیخته با شک و نفرت، نسبت به عربها دوستانه و همدلانه و نسبت به بلوچها همراه با عدم شناخت و خنثی است. در مقابل، نگاه به اکثر گروههای مرکزگرای فارسی نیز مثبت نیست. مجاهدین خلق به چشم گروهی ایدئولوژیک نگریسته میشوند که مستعد تبدیل کردن ایران به کره شمالی نوین را دارا هستند. سلطنتطلبان از بیخ و بن وجود تُرک را در ایران قبول ندارند و افتخار تاریخیشان جدال با هویت ترکی در طول تاریخ است. دوران گروههای مارکسیست نیز نه تنها در ایران بلکه در جهان به سر آمده و تنها در سطح نوستالژی برای برخی از گروههای کوچک باقی ماندهاند بیآنکه توان اثرگذاری و ایجاد تحرک اجتماعی و سیاسی را دارا باشند. اصلاحطلبان نیز به چشم توجیهگران و مشروعیتدهندگان به فساد و استبداد اصولگرایان نگریسته میشوند. نیروهای ملی-مذهبی نیز که خود را وارثان مصدق قلمداد میکنند به مرگ سیاسی دچار شدهاند به گونهای که هیگونه اثرگذاری نه در سطح گفتمان و نه در عرصه عمل را دارا نیستند. به عبارتی دیگر هم گروههای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی از تشتت و چندگانگی گسترده در رنج است و هم نگاه جامعهی تُرک به بسیاری از این گروهها مثبت نیست. علیرغم این تشتت اگرچه شاید گفتن این سخن در وضعیت موجود چندان باورپذیر نباشد اما با در نظر گرفتن تاریخ سیاسی ایران میتوان ادعا نمود که در دورهی بحرانی گذار عنصر قومی فارس که خواهان ایران دموکراتیک و لاییک خواهد شد خواهان نوعی اتحاد فارسی-ترکی خواهد گشت. این اتحاد الزاما منوط به اتحاد گروهها نخواهد بود و در وادی امر تلاش خواهد کرد با پیش کشیدن نمونههای تاریخی همچون شیخ محمد خیابانی، ستارخان و باقرخان گفتمان ترکی را به خدمت عملگرایی فارسی درآورد. در صورت عدم اقبال این رویکرد و همراه نشدن جامعهی ترک با آن مصادرهی گفتمان هویتطلبی ترکی جای خود را به اتحاد عملی خواهد داد. آنچه که سرنوشت این انتخاب را تعیین خواهد شرایط حاکم بر ایران آن ایام خواهد بود. به عبارتی دیگر جریان هویتطلبی و ملیگرایی ترکی در دورهی بحرانی با توجه به شرایط آن دوران، ناگزیز و ناگریز از انتخاب میان آلترناتیوی خواهد بود که ارادهی جمعی معطوف به قدت ترکان در ایران را به صورت عملی تضمین نماید.